måndag 3 juni 2013

عشق به خداوند

همه می خواهند بشریت را عوض کنند . دریغا که هیچ کس در این اندیشه نیست که خودراعوض کند
در بیان آنکه دنیا پرستان را از لطف خدا نصیبی نیست .

عشق به خداوند . عشقی بس گرانبهاست وبا علایق و لذایذ دنیوی در هم نمی آمیزد . و اگر کسی کسب آرزوی آنرا دارد . باید همه موانع را از پیش پای لطف خدا مرتفع سازد . خلوتی بجوید و در جلسات شریران وارد نشود .

مزمور 1 . 1 خوشا بحال کسی که به مشورت شریران نرود .براه گناهکاران نایستد .و در مجلس استهزا کنندگان ننشیند .

می بینیم که سراینده مزمور در اول فعل رفتن را صرف کرده و بعد ایستادن و بعد نشستن . و ما در جلسه ای که نباید بروم میرویم و بعد برای شنید ن می ایستیم و بعد دعوت به نشستن و در گناه افتادن ودر چنین محیطی نمی شود ضمیرت را پاک و وجدانت را راحت نگاه داری . ولی اگر سراسر عالم را به هیچ انگاری و خدمت خداوند را بر جمله امور ظاهری مقدم بداری دیگر برای تو میسر نباشد که درعین خد متگذاری خداوند. در امور دنیوی کامیاب شوی .و برای همین پطرس از ایمانداران به اصرار می خواهد که در این دنیا خویشتن را چون غریبان و مسافران نگاه دارند .

اول پطرس 2 . 11 برادران عزیز . شما در این دنیا رهگذری پیش نیستید و خانه اصلی شما در آسمان است .از اینرو خواهش میکنم که خود را از لذت های گناه آلود این دنیا دور نگاه دارید . شما برای این قبیل امیال و هوسها ساخته نشده اید به همین دلیل آنها با روح وجان شما در جنگند .

طبیعت مکار است و بسیاری را اغوا می کند و در دام گرفتار می آورد و فریب می دهد . طبیعت انسانی دوست نمی دارد که به ریاضت کشیده شود .ودر مهار آید و مغلوب گردد و نمی خواهد که مطیع روح باشد . ودوست ندارد در برابر شهوت استقامت کند و قید وبند را تن در نمی دهد .طبیعت انسانی از برای منفعت خویش عمل می کند و نفعی را که از دیگران باو می تواند رسید بحساب می آورد . و در مقابل روحی که تسلیم خداست آرزوی تسلط بر احدی را در سر نمی پروراند . درعوض طالب آن است که در فرمانبرداری از خدا زندگی کند و محض خاطر او پیوسته آماده خدمت به همه خلق است . مصلحت مردمان را در نظر دارد . طبیعت انسانی مشتاق افتخار و پاداش است . و در مقابل روحی که تسلیم خداست در کمال وفاداری همه افتخارو عزت را از آن خدا می داند . طبیعت انسانی راحتی و فراغت تن را دوست می دارد .و لی روحی که تسلیم خداست طاقت بطالت را ندارد و کار وکوشش را شادمانه خوشامد می گوید . طبیعت انسانی حریص است و به ستاندن مهیا تر است تا به بخشیدن و دوست دارد که همه چیز را از برای منفعت خویشتن در اختیار داشته باشد . اما روحی که تسلیم خداست با لطف و مهربانی و سخاوتمندی از نفع شخصی گریزان و به اندک قانع است و بخشیدن را از ستاندن خوشتر می دارد . طبیعت انسانی به مرتبه والا و اشراف زادگی خویش می نازد و خویشتن را در چشم دیگران مقبول تر و بالاتر می بیند و منتظر تملق شنیدن از دیگران می شود که چون به خودش فکر میکنند . آما روحی که تسلیم خداست دشمنان خود را دوست می داردو به تعداد دوستانش مغرور نمی شود و اشراف زادگی را به هیچ می انگارد و فخر میکند که خدا را دارد

ارمیا 9 . 24 بلکه هر که فخر نماید از این فخر کند که فهم دارد و مرا میشناسد .که من یهوه هستم

چنین شخصی با فقیران پیش از توانگران مهر می ورزدو پیشتر با کسانی همکام است که داری عزت و شرف هستند تا با کسانیکه صاحب قدرت و توان می باشند . مایه شادی او انسانی است که صادق باشد نه یک فریبکار . طبیعت انسانی زود از فقر و مشقت به شکوه و شکایت در می آید .آماروحی که تسلیم خداست آنچه هم دارد با دست دلبازی در اختیار دیگران قرار میدهد . فیض خدا . نوری ما فوق طبیعی و عطیه خاص پروردگار است و همان نشان بر گزیدگان او و میثاق رستگاری که آدمی را از وابستگی خاکی به جانب عشق امور آسمانی بر می کشد . پس هر چه پیشتر روح خود را در مهار آوریم لطفی که عطا می گردد فزونتر خواهد بود . ودر آن آدمی هر روز به یمن دیدارها و دلجویهای تازه شبیه خداوند می شود و نو می گردد .

کولسیان 3 . 10 و اکنون زندگی کاملا تازه ای را در پیش گرفته اید که طی آن در شناخت راستی ترقی می کنید و می کوشید هر روز پیشتر شبیه مسیح خالق این زندگی تازه باشید .

زبان هیچ استخوانی ندارد .آمااینقدر قوی است که بتواند قلبی را بشکند . پس مراقب حرفهایتان باشید

فیض مسیح با شما .
Gilla ·  · 

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar